مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرساگلی

هفته ای با حاج قاسم

توی اون یک هفته پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی کلا فضای مدرسمون حال و هوای دیگ ای داشت از روز اول که سر صف معلم ورزشمون که خودش فرزند شهید هست برامون صحبت کرد و همه گریه کردن و ادامش تو کلاس که باز همه بچه ها گریه کردن دیگه این ماجرا تا آخر هفته ادامه داشت و اون یک هفته من چادر پوشیدم برای عزاداری تا روز سه شنبه که تو مراسمی که در شهر برگزار شد با مامان جون و باباجون شرکت کردم . توی این یک هفته کسی حق نداشت تو خونه بخنده یا حتی حرفی از شادی بزنه من فوری دعواشون میکردم. این ماجرا اینقدر زیاد شد که مامان دیگه آخر هفته کیک درست کرد و بردیم خونه مامان جون تا اون حال و هوا عوض بشه و دیگه مامان تو خونه از بقیه ماجراها صحبت نکرد تا من بیشتر از این حس...
28 دی 1398

تولدانه

روز 5 شنبه ارمغان صبح اومد خونه و با اون خونه تنها موندم تا مامان و بابا پارسا رو ببرن چکاب سالانه، یه کوچولو قد و وزنش ازون چیزی که باید بیشتر میشد کمتر بود.  بعدش مامان یه عالمه شکلات و دراژه و خورده ریز خریده بود که با هم کیک درست کنیم و تزئینش کنیم. عصر هم کیک درست کردیم و لینبار مامان ته قالب رو به سفارش دوستش کره مالی کرده بود این شد که کیک درست از قالب در نیومد و از وسط نصف شد واسه همین مجبور شدیم که کیک بخریم یه کیک کوچولو با طرح بابا اسفنجی. برای شام هم مامان آش دوغ درست کرد حدود ساعت 7 رفتیم خونه مامان جون کادو هم براش ماشین آتشنشانی گرفته بودیم تا دایی اینا اومدن دیدیم ای داد و بیداد که دایی اینا هم کادو ماشین آتشنشانی گرف...
14 دی 1398

در آستانه 2 سالگی

افعالی منفی در زبان پارسا از چسبوندن ن به اول فعل ساخته میشه مثلا میگه نبریم ، مامان دون نبریم یعنی خونه مامان جون نریم. مامان: مهرسا رو دوست داری؟  پارسا: آره دوست دارم، موش بکشم. ماشین آتش نشانی تو تی وی دیده میگه بخریم، مامان گفت برای تولدت میخریم. حالا دیروز به مامان میگه آتش نانی بخریم، مهرسا ابوتوس بخریم. زرنگه هم ماشین آتش نشانی میخواد هم اوتوبوس جدیدا به زشته میگه زشتکی، و کاملا درخواست میکنه حتی تو خونه که مامان سرهکاره میگه زشتکی میخوام.   مامان میگه چشمات ببند بخواب: اونم دو تا دستاش محکم میذاره رو چشماش که خوابش ببره. مدل نقاشی پارسایی: مهرسا بکشم ، مامان میگه بکش اونم سریع یه گردی میکشه. بلافاصله ب...
8 دی 1398
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد